شعر شهادت اميرالمومنين (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

پروانه جای شمع سحر گریه می کند

پروانه جای شمع سحر گریه می کند
دختر به حال و روز پدر گریه می کند

خورشید بین بستر خود زردتر شده ست
با دیدگانِ سُرخ , قمر گریه می کند

ماندم طبیب شهر چه گفته ؟ که این چنین
مانند ابر , چشم پسر گریه می کند

خاری که هست داخل چشمش مزاحم است
این لحظه ها توسّط سر گریه می کند

این خون فرق وا شده اش نیست می چکد
با گریه هاش , چشم ِجگر گریه می کند

هنگام آمدن به لبش نقش خنده داشت
حالا که می رود به سفر گریه می کند

از لحظه ای که شال علی را گرفته است
دارد هنوز کوبه ی در گریه می کند

عمری گریست تا که بچسبد به دست او
حالا برای چیست سِپَـر گریه می کند ؟

از فرط ازدحام یتیمان پُشتِ در
معلوم نیست چند نفر گریه می کند

محروم از نوازش دست علی شده است
این نخل قد خمیده اگر گریه می کند

محمدقاسمی

نمایش بیشتر

‫۲ دیدگاه ها

    1. با سلام
      با احترام آدرس ایمیل تون حذف شد ؛ جهت ارتباط با شاعران به صفحه اینستاگرام و یا سایت/وبلاگ شاعر مراجعه فرمایید

      التماس دعا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا