یا عزیز الله
من گریه میکنم که مصفا کنی مرا
شاید غبار چادر زهرا کنی مرا
ابن الکریم بر در تو سائل آمده
دور از کرامت است ز سر وا کنی مرا
این هفته هم بدون تو ما گریه می کنیم
بی تو میان خوف و رجا گریه می کنیم
چشمان جاده از غم هجرت پر آب شد
قلب قلم به دست دل من کباب شد
آنقدر که نیامدی و من ندیدمت
این چند خط بدل به هزاران کتاب شد
باشد تمام می کنم این اشک و آه را
باشد تمام می کنم عمر تباه را
بیچاره من که اینهمه از عشق خوانده ام
اما به پای عشق قریبت نمانده ام
تنها دلم خوش است در این فاطمیه هم
دل را به خاک خیمه سبزت رسانده ام
با حال گریه روضه نوشتم خودت بخوان
گرچه بدم نرو تو کنارم بمان بمان
این روضه را به نام تو آغاز می کنم
این صفحه را برای تو من باز می کنم
اینجا نوشته مادر تو سینه اش شکست
گریه ز میخ خونی لجباز می کنم
این چند سطر روضه برای همه بس است
آقا ببخش میوه باغ تو نارَس است
جعفر ابوالفتحی