شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

دختری شیرین زبان

دختری شیرین زبان از باده ها غم میخورد
طعنه و زخمِ زبان را جای مرهم میخورد
تازیانه میخورد اما دمادم میخورد
جای دلداری فقط سیلیِ محکم میخورد

جرم او این است, فرزند حسین فاطمه است
مثل زهرا صورتش نیلی و قد او خم است

می نشیند گوشه ای غم را تماشا می کند
با وجود درد پهلویش مدارا می کند
نیمه شب ها خلوتش را وقف زهرا می کند
با دو جمله روضه ی گودال بر پا می کند
با سر انگشتی که از پایش گرفته خار را
می نویسد آب, بابا, کربلا, سر نیزه ها

در دلش شکوه ز مردی بی مروّت داشته
بی مروّت باغ لاله روی جسمش کاشته
گوشواره های او را با غضب برداشته
بغض حیدر را میان سینه اش انباشته
این سه ساله هر چه می آید سرش, بغض علی است
آتشی کُه افتاده روی معجرش, بغض علی است

راه رفتن های او ای وای, گریه آور است
روزهای آخری رویش شبیه مادر است
کربلا شد کوچه ها, اما از آنجا بدتر است
دستهای بسته اش در کوفه, ارث حیدر است
غایبین کوچه, جانش را به لب آورده اند
کودکان خویش را بهر طلب آورده اند

ارتفاع ناقه, باعث شد زمین گیرش کند
نانجیبی خواست مثل عمه زنجیرش کند
عهد بسته بود مثل فاطمه پیرش کند
یک لگد کافی است تا از زندگی سیرش کند
هرکسی که دید او را کرد یاد فاطمه
تازیانه خوردنش را دید شاه علقمه

رضاباقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا