شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

رخصت

رخصت از حضرت داور که علی بنویسم

به گلستان بروم تا زگلی بنویسم

با علی منزلت عشق معین گردید

با علی خانه عشاق مزین گردید



با علی ظلمت شب رنگ خدا می گیرد

پچ پچ بتکده ها شور دعا می گیرد

شوری از برکت توحید که دائم دارد

پرده از چهره شیطان زده بر می دارد

بار دیگر قلم عشق به دستم , دارم

دارم از شعر خدا قافیه بر می دارم

و خدا گفت علی معتفک من باشد

حسن آمد که در این واقعه احسن باشد

و خدا خواسته او فاتح خیبر باشد

و برای قدم فاطمه همسر باشد

و تولای علی مطلبی انکاری نیست

شیعه در حکمت خاموشی اجباری نیست

چه وجودی که تمامی وجودش عشق است

آیه در آیه , رکوعش و سجودش عشق است

این علی کیست که عمری است گرفتار شدیم

پای عشقش همگی واله و بیمار شدیم

این علی کیست که عدلش به جهان می نازد

دارد از عدل خدا معجزه ها می سازد

این علی کیست که در رزم زبان زد باشد

تک یل مطلق در لشکر ایزد باشد

این علی کیست که درک بشر عاجز گشته

بارها یک تنه بر دین محافظ گشته

و علی بیشتر از خویش نباشد آری

و چنین واسطه ای بیش نباشد آری

تا علی هست ولایت متعلق به علیست

او امیری است که از سمت خداوند ولی است

مهرشاد واحدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. با عرض سلام و خدا قوت!
    واقعا وبلاگ عالی و مطالب مفیدی دارید من هم با مطالب جدید بروزم اگه بهم سری بزنی و نظر بدی خوشحال میشم.
    موفق باشید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا