ماند تنت زير آفتاب

سه روز بود كه از تو خبرنداشت كسي
تن تو را ز روي بام بر نداشت كسي

به غير چند كبوتر ،كسي برات نسوخت
شكسته پر تر از اين بال و پر نداشت كسي

تو آب گفتي و پاسخ ولي تمسخر بود
ز طعنه زخم ، چنين بر جگر نداشت كسي

كسي نگفت جگرگوشهء رضا هستي
غريب خانهء خود، دور و بر نداشت كسي

بدش مي آمد از اين ناله رقص راه انداخت
چنين به بزم شعف محتضر نداشت كسي!

سه روز ماند تنت زير آفتاب ولي
هزار شكر زجسمت گذر نداشت كسي

تو را بخاطر تحقير او ز بام انداخت
وليك ديدهء غارت دگر نداشت كسي

هزار شكر كه كارت بوريا نكشيد
غم عمامه و انگشت و سر نداشت كسي

  علي ناظمي