شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

خسته ام

 

خسته ام از مردم بی بند و بار ایندیار

گشته نامردی فقط واللهه کار این دیار

مردم کوفه همه راضی به مرگ من شدند

من بمیرم می رسد گویا بهار این دیار

بعد من ای مردم کوفه به واقع می شود

غصه و درد و الم هر لحظه یار این دیار

انقَدَر خون دل از چشم من بی دل برفت

خون دل باشد فقط در چشمه سار این دیار

ترسی از نفرین من اینها ندارند ای خدا

این گل باغ خدا چون گشته خار این دیار

صبح ها درد و الم, شب ها دگر افسرده ام

وه , یکی گشته دگر شام و نهار این دیار

شب به شب بار غذا بر دوش می گیرم ز مهر

شد غنی از من خدایا هر ندار این دیار

بی وفایی تا چه حد آخر دگر خسته شدم

می کنم لعنت همیشه من نثار این دیار

ربنا انی سَمِعتُ صوت قرآن رسول

کرده روشن این دعا شبهای تار این دیار

جعفر ابوالفتحی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا