شعر محرم و صفرشعر وروديه كربلاشعر وروديه محرم

میهمان کوفه

کـاروانی آمده
کــهکـشـانی در زمینی آســمانی آمده
خاک می بالَد به خویش
چون به خـیرِ مقدمِ عَرشْ آشیانی آمده
وای ! پیشِ چشمها


سایه ی سنگین و شـوم ساربـانی آمده
آهِ مَقتل شد بلند
نالــه زد که موقع مـرثـیه خـــوانی آمده
در پیِ این قـافله
بانویی از شـهر پـیغـمبر , کمانی آمده
وارثِ یاسِ بهشت
ســویِ دشـت لالــــه های ارغوانی آمده
میهمان کوفه ! نه
او در این صحرا به قصد میزبانی آمده
پـیرِ عُـشّاقِ جهان
با ســری سـرشار از شـورِ جوانی آمده
جانِ جـمع پنج تن
تا بـمانَـد دین برای جان فــشـانی آمده
خاک را بوید به مُشت
چون در این وادی به دنبال نشانی آمده
کربلا خوشحال باش
تا که آبـادی ببــــــینی در تو بـانی آمده
چشمهایت را ببـند
سر به زیر انداز چــون زهرای ثانی آمده
از چه رو آشفته است
گـر عِنــان گـــیـرش برایِ هم عِـنانی آمده
این طرف جانانه هـا
در مُـقابل لشگری قَــدّار و جانی آمده
این چگونه دعوتی ست؟
حُـر , چرا پـس با سپاهی آنچنانی آمده
دست در دست کـمان
تـــیر پشت تـــــیر با قـصدِ تـبانی آمــده

محمّد قاسمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا