شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)
همین که دو تایی به میدان رسیدند
همین که دو تایی به میدان رسیدند
رویِ دست خورشید, شش ماه دیدند
به واللهِ کارش علی اکبری بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند
سرش را روی شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندی ندیدند
از این سمت, علی که جلوتر می آمد
از آن سمت, لشگر, عقب می کشیدند
همین که گلوی خودش را نشان داد
تمامی دل ها برایش طپیدند
پدر گردنش کج, پسر گردنش کج
چقدر این دو از هم خجالت کشیدند
لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوی علی را بریدند
عبا گر چه نگذاشت زن ها ببینند
صدای کف و سوت را که شنیدند
علی اکبرلطیفیان
سلام.با چندین مرثیه ی عاشورایی به روزیم.التماس دعا
(پایگاه اشعار ایینی علی رضا خاکساری)