شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

یادگاری مدینه

یادگاری مدینه

سیـــزدهجام زلعلت زده غم پی در پی

عسل است اینکه به لب ریخته ای یا که می؟

چه شکوهی است در این جشن که برپا کردی

می زدندت همه با هر چه شد از کی تا کی

به تنت خورده مگر چـند تن سربه هوا؟

که زمین خوردی و با تو به زمین خوردم هی

روزه یصبر من و تو شـــــده باطل از بس

ضربه خورده لب بی جانت وخون کردی قی

نیزه وسنگ و کماندار و تمــــــاشاچی آه

می کندچه؟ وسط این همه, شیپور و نی ؟

 میکشیدند ترا اسب دوان ها بــرخــــــاک

اصلاًانگــــــار که کردند همـــــه با هم طی

شده ایندشت پر از صورت گنــدم گونت

چه شده کرده قد و قامت و دســـتانت ری

زرهت خوبشد اندازۀ تو شـد  آخر

تا درآغوش کشیــدم به تنت گفتم ای:

یادگـاریمدینـــــه که نداری تابوت

مانده ام با چه دلی شانه کشم بر گیسوت

  رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا