چون در نظرم نامه ی اعمال آمد
صد درد وغم و غصه به دنبال آمد
گفتم مدد از حب علی می گیرم
به به که چه گفتم جگرم حال آمد
سید مجتبی شجاع
چون در نظرم نامه ی اعمال آمد
صد درد وغم و غصه به دنبال آمد
گفتم مدد از حب علی می گیرم
به به که چه گفتم جگرم حال آمد
سید مجتبی شجاع
مردم همه دینشان به باد است این جا
دکان فروش دین زیاد است این جا
شرمنده که کمتر از شما می گوییم
بازار شما کمی کساد است این جا
سید مجتبی شجاع
آورده سپـــــاهی که ره نــور ببندد
رأست به فــراز نی چه ناجـور بندد
عباس کجائی که جگر گوشه زهرا
بعد تـــو به معجر گره کــــور ببندد
شاعر: ایمان کریمی
گل شد , بر آمد پیکرم , آهسته آهسته
انگار دارم میپرم آهسته آهسته
انگشترم , مهرم , پلاکم , چفیهام , عطرم
پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک میروید
از جنگ به یاد دارم آژیرش را
از مادر خود اشک سرازیرش را
اما عجبا , شهید در ذهنم نیست !
این حافظه با این همه تغییرش را
و حرف,باز فقط حرف مادرم باشد
وقول دادهام این بار آخرم باشد
خیال…نهننویسم! خیال … نه نکنم!
خیالخوب تو دیگر نه در سرم باشد
قدمگاه شهیدان است این جا
محلرشد ایمان است این جا
کسیکه انس با این خاک دارد
برایشکعبه ی جان است این جا
زائر کرخه زائر زهراست
بی گمان اشک دیده می گوید
چون که اول خوش آمد را
مادر قد خمیده می گوید
یک عده مسلمان زبانی هستند
یک عده ی دیگر آسمانی هستند
آن عده که توهین به پیمبر کردند
از نسل فلانی و فلانی هستند
سید مجتبی شجاع
فریادشان به گوش فلک گوشواره است
مثل اذان که راز ِ مگوی مناره است
آنجا که عشق حکم فدایی شدن دهد
عقل ِ برون ِ منطق ِجاهل چکاره است؟