شعر شهادت اهل بيت (ع)

عزیزم حسین(ع)

پسرهای مرا کشتند! دیگر
مسلمانان مرا مادر نخوانید
پریشانم پریشانم پریشان
مرا أم البنین دیگر نخوانید

واویلا

تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است

روضه ی کربلا

روضه ی کربلاست تقدیرش
مثل زینب شکسته تصویرش
داغ شرمندگیِ عباس است
علت قد و قامت پیرش

یا ام البنین (س)

خیره ماندهِ نگاه آخرِ من
تا زیارت کند عزیزش را
تا که خانم بیاید و بنهد
سرِ زانو سر کنیزش را

انتظار یار

به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم

بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم

یا الله

ابلیس حِقد و کینه را بیکار نگذاشت
بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت

گفتند زهرا پشت این در ایستاده
گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت

وای مادرم

ای شمع من نبودن نورت مصیبت است
از کوچه رد نشو که عبورت مصیبت است
بعد از عبور زخم غرورت مصیبت است
طی کردن مسافت دورت مصیبت است

یا زهرا(س)

این روزا توو خونه زحمت می کشی
سخته این همه مصیبت می کشی
لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش
نکنه ازم خجالت می کشی

وای مادرم

او کز حیا خجالت هر مرد می کشید
پیش مغیره روی زمین درد می کشید

قنفذ رسید و فاطمه با بازوی کبود
چادر ز زیر چکمه نامرد می کشید

زهرای من

در خانه ام نشسته ام و گریه می کنم
بر زخم های فاطمه و گریه های او

افتاده ام به هق هق و ساکت نمی شوم
همراه اشک و گریه این بچه های او

چادر زهرا

پناه هر دو جهان است چادر زهرا
امید کون و مکان است چادر زهرا

شبی دلیل نجات چهل یهودی شد
که منجی همگان است چادر زهرا

مدینه بود و….

مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش

مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش

دکمه بازگشت به بالا