شعر مدح و مناجات حضرت عباس (ع)

هرزمان افطار

هرزمان افطار خود با آب که وا می کنم

دیده هایم رافقط از اشک دریا می کنم

علت بیچاره گی ام راخودم فهمیده ام

کم سحرها باخدای خویش نجوا می کنم

آنقدر بیچاره هستم می نشینم روزوشب

درگناه افتادن خودراتماشا می کنم

جای اینکه مایه آرامش آقاشوم

بامعاصی خون به قلب زار آقا می کنم

هی گناه وتوبه وهی پشت هم شرمندگی

باخودم دارم چرا اینقدر بد تا می کنم

اینچنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است

من که می دانم خودم را خوار ورسوا می کنم

باتمام روسیاهی تاکه می گویم حسین

دردل توباز هم من خویش راجا می کنم

آب می بینم نمی نوشم لبم می سوزدو

بیشتریادلب عطشان سقا می کنم

یادآن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!

مشک رامن می رسانم کارخود را می کنم

تیرها رابادل وجانم به چشمم می خرم

تاکه خودرالایق دیدار زهرا می کنم

بالبتشنه بروی هستی خودپاگذاشت

عاقبتسررل بروی دامن زهراگذاشت

مهدی نظری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا