اندازه ی یک عمر
گیج شلوغی های دنیاییم
در جمعیت… اما فراداییم
امروزهای لنگ فرداییم
اندازه ی یک عمر تنهاییم
با خویش قهر و با همه قهریم
یک مشت قهریم ، اهل یک شهریم
یاد گذشته نیستیم اصلا
از یاد رفته کیستیم اصلا
دنباله روی چیستیم اصلا
با چه ملاکی زیستیم اصلا
با خوب بودن فاصله داریم
از دوست و دشمن گله داریم
انسانیت را زیر و رو کردیم
خنجر به حلقومش فرو کردیم
با خون قربانی وضو کردیم
در انتها هم آرزو کردیم
دنیایمان بی درد و غم باشد
شادی زیاد و غصه کم باشد
دنیاپرستی زورمان کرده
این زندگی مجبورمان کرده
بی اعتقادی کورمان کرده
از رحمت حق دورمان کرده
در دینمان قدری توکل نیست
توفیق یک لحظه توسل نیست
چندیست از یاد خدا دوریم
دردیم اما از دوا دوریم
بیمارهای از شفا دوریم
ما از حسین و کربلا دوریم
دوریم از روضه ، غلط کردیم!
فرصت بده تا باز برگردیم
سوگند به شال علم آقا
سوگند به خاک حرم آقا
سوگند به دست قلم آقا
اینبار آدم میشوم آقا
تو شاه باش و نوکرت باشم
از خاکبوسان درت باشم
جود و سخا بی انتها داری
تو رحمت اللهی ، صفا داری
سر به هوایم تو هواداری
من بی وفایم تو وفاداری
از یاد بردم خرج من گشتی
محض شفاعت پاره تن گشتی
تو نیزه خوردی نذریاش را ما
در خاک و خون غلطیده ای تنها
از خود گذشتی روز عاشورا
افتاده ای از پای ، آنجا تا
فردا نسوزانند نوکر را
گریه کن مظلوم بی سر را
ما نوکران مدیون این شاهیم
مانوس اشک و گریه و آهیم
با روضه ی ارباب همراهیم
دنیای بی گریه نمیخواهیم
سیمای سرتاپای حق این است
روضه ، تمام دین و آیین است
درد و مرضها ابتلا دارد
ارباب اگر خواهد شفا دارد
چوب خدا گاهی صدا دارد
تعطیلی روضه بلا دارد
وقتی که بزم روضه برچیدید
از مادرش زهرا نترسیدید؟
علیرضا وفایی خیال