با خاطراتِ کرببلا پیر میشوی
یعنی به پای غُصّه زمینگیر میشوی
با خاطرات قتلگه و شام و کوفهاَت
هر روز چند مرتبه درگیر میشوی؟
طوفان شکست کشتیِ رویایِ عشق را
آیا دلِ شکسته, تو تعمیر میشوی؟
وقتی که روضههای تو عزّت بیاورد
دیگر کجایِ روضه, تو تحقیر میشوی؟
در بین گرگها و شُغالانِ روزگار
تنها تویی که مثل علی شیر میشوی
پیشانیَت به چوبهی محمل شکسته شد
یعنی به درد و غُصّه, تو تفسیر میشوی
وقتی علَم به رویِ زمین اوفتاده است
حتماً در این میانه علمگیر میشوی
رضا باقریان