با رضای تو به دامان رضا افتادم
تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم
از ولی نعمت خود این همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم
چون که در معرکه ها بی کسیم را دیدی
بغلم کردی و در شور و نوا افتادم
هر زمان بار من افتاد بلندم کردی
من کجا بودم و از لطف کجا افتادم
با زمین خوردن من مادر سادات گریست
یاد افتادن ناموس خدا افتادم
روضه آورد مرا پشت در خانه ی او
تا سحر نعره کشیدم ز نوا افتادم
چهارده دست به اذن تو مدد کارم شد
چه کسی گفته ز لطف جدا افتادم
هر کجا ذکر حسین است بهشتم آنجاست
از ازل در طلب کرببلا افتادم
دل من رفت کنار دل ارباب غریب
با مناجات حسین به دعا افتادم
داشت می خواند تو را نیزه به خوردش دادند
گفت از شوق نگاهت ز صدا افتادم
حرف گودال شد و ناله ای آمد بر گوش
مادری گفت بنیّ ز بلا افتادم
مادرش دید چه سان نیزه به پهلویش خورد
گفت یک بار دیگر گیر جفا افتادم
چقدر زیر سم اسب تنت له شده است
چون تو من زیر در خانه ز پا افتادم
خواهرش دید ذبیحاًبالقفا افتاده
چون تو افتادی و من هم ز قفا افتادم
شاعر؟؟؟