بنده ی بَدکار
وقتی وجودِ گُل بدونِ خار ممکن نیست!
مهمانی ات بی بنده ی بَدکار ممکن نیست!
خواهم بِبَندم کوله بارِ بندگی ام را
وقتی نباشم هر سَحَر بیدار ممکن نیست!
راهِ وصالم با گُناهانم شده مَسدود
دیگر عبور از این همه دیوار ممکن نیست!
عَفوِ خُداوندی چگونه شامِلم گردد؟
تا که گُنه را می کُنم تکرار، ممکن نیست!
شرطِ قبولِ توبه تنها صِدق و اِخلاص است
اینجا فریبِ قاضیِ سَتّار ممکن نیست!
کَسبِ رضای دوست، در دُنیا و در عُقبی
تا قَلبِ “مَهدی” را دَهَم آزار ممکن نیست!
از دیدنِ نامَحرَمان، دیده شُده سیراب!
حالا که چَشم آلوده شد، دیدار ممکن نیست!
تا نانِ شُبهه در میانِ سُفره ی ما هست
یادی از آقا هم دَمِ اِفطار، ممکن نیست!
موسی اگر باشی به خِضرِ راه مُحتاجی
سِیر و سُلوک اینجا بدونِ یار ممکن نیست!
اینجا مَقامِ قُرب یعنی: با علی بودن
توحیدِ ما بی حیدرِ کَرّار ممکن نیست!
حُبِّ عَلیِّ مُرتِضی در قَلبِ هَرکَس نیست
دیگر نِجاتش از عذابِ نار ممکن نیست!
اصلاً قبولِ توبه های هَر گُنَهکاری
بی اشک بَهرِ روضه ی دِلدار ممکن نیست!
حَتّی میانِ قبرمان هم اشکِ ما جاری ست
دوریِ ما از تو حسین، اِنگار ممکن نیست…!
رضا رسول زاده