حسین جان
غصه ات را نه فقط نوح و سلیمان خورده
در غمت غصه همه عالمِ امکان خورده
علتِّ خلقتِ هر اشکی و آبادیِ چشم
این کویر از کرم و لطفِ تو باران خورده
خوب شد حال هر آنکس که نمک گیرِ تو شد
خوب شد هر که از این سفره فقط نان خورده
عوضِ اشک همه چیز به نوکر دادی
هر چه که خورده به نامش سند ارزان خورده
سالم از بحرِ تلاطم زده کرده است عبور
غرق هرگز نشد این کشتیِ طوفان خورده
خوش بر احوال هر آنکس که تورا خدمت کرد
هر کسی که لقبش کلبِ نگهبان خورده
فارغ از هر دو جهان هستم از آن روز نخست
که به گوشم دمِ زیبای حسین جان خورده
تنِ بی پیرهنت در وسطِ گودال است
بر سرِ نیزه سرِ قاریِ قرآن خورده
چه قدَر سنگ به پیشانی و ابرویت خورد
چه قدَر چوب به لبها و به دندان خورده
آب مهریه ی زهراست، از این آبِ فرات
سهمِ تو نه، ولی هر مَرکب و حیوان خورده
کرده اند دوُرِ تنت لشگریان قصدِ طواف
شد ضریحی بدنِ نیزه فراوان خورده.
مهدی شریف زاده