حضرت مادر
خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت
ظاهرش کاگلی و باطن خوشسیما داشت
جدّ این خانه کسی بود که ختم رسل است
آنکه سِرّی به سراپردهء اَو اَدنی داشت
پدر خانه که قرآن همه درمدحت اوست
پهلوان بود و سری بین همه سرها داشت
حضرت حیدر کرّار همان شاهی که
در فضیلت بهجز از نام خدا آنرا داشت
مادر خانه چراغ همهءعالم بود
حُکم مادر به همه عالم و بر بابا داشت
حضرت فاطمه آن سِرِّ، که به یُمن نورش
دست در خلقت ذرّات همه دنیا داشت
پسر ارشد این خانه خدای حُسن و
غبطهء یوسف کنعان و رُخی زیبا داشت
پسر دوّمشان بود همانکه زازل
افتخار صف قربانگه عاشورا داشت
دختر کوچک این خانه به لوح عُشّاق
ناجی دین خدا مرتبهءکبری داشت
دختر دیگر این خانه شبیه خواهر
در حیا و شرف و حُجب یَدی طولا داشت
کُلّ این خانه که مأوای بهشتیها بود
بین قرآن خدا شُهرتِ بر طوبی داشت
روزیِ هر دو جهان برکتی از این در بود
خانهای که دَرِ آن راه به آن بالا داشت
خوب بودند و به منوال گذر میشد عُمر
بر اهالی شریفش که شرافت ها داشت
آمد آنروز که روح نبی از تن پر زد
اذن حق روح نبی را به پریدن وا داشت
بعد از آن وای که یکباره ورقها برگشت
حرمت اهل چنین خانه اگر امّا داشت
عدّهای قصد نمودند که آتش بزنند
خانهای را که در آن خانه مَلَک احیا داشت
تا بگیرندزمولای ولایت بیعت غافل از آنکه
علی روز غدیر امضا داشت
شعله بر پا شد و دیوانهای از راه آمد
یک حرامی که به دل، شک به صف فردا داشت
حوریه پشت درآمد که نصیحت بکند
آن پلیدی که زپست دیگری فتوا داشت
کینههای دل تارش همگی سر وا کرد
زد به در باهمه زوری که میان پاداشت
آنچنان زد که به مسمار جناقی چسبید
ضربهء مُهلک او قدرت رعدآسا داشت
بار شیشه به صدف بود که با ضربه شکست
چه گناهی مگر آن انسیهء حورا داشت
محسن افتاد و تن فاطمه شد غرق لگد
نفس فاطمه بند آمدواستدعا داشت
که بیا فضه به دادِ من مجروح برس
نالهء فاطمه آنجا به خدا معنا داشت
بعد از آن روز پُر از تاول وخون شد جسمش
بسکه آن معرکه مشت و لگد و گرما داشت
دستبسته شه دین را که ز خانه بردند
فاطمه فاطمه جان زیر لبش نجوا داشت
مجتبی صمدی شهاب