شعر مناجات با خدا

حقیرآمدم

حقیرآمدم سربه زیر آمدم
خریدی مرا گرچه دیر آمدم

دوسه شب دگر فرصتم مانده است
که این چند روز اخیر آمدم

عذابم کن اما جوابم نکن
گریزان شدم ناگزیر آمدم

ببین که از آتش فراری شدم
اجیرم کنار مجیر آمده ام

بجز گریه کاری بلد نیستم
شده اشک من چشمگیر آمدم

به زهرا پس از آبرو ریزی ام
به دنبال خیر کثیر آمدم

پناهم بده، بی پناهم علی!
به عشق تو نعم الامیر آمدم

شب نیمهء ماه گفتم حسن
ببخش و کرم کن فقیر آمدم

حسین ای دوا و شفای همه
سراغ مرا هم بگیر آمدم

به سجاد و باقر، به صادق قسم
چو سائل علیل و عبیر آمدم

به موسی بن جعفر گرفتارم و
در این قفل و زنجیر اسیر آمدم

رضاجان بیا و به دادم برس
شنیدم تویی دستگیر آمدم

جواد ای کس و کار بیچاره ها
شدم از همه جز تو سیر آمدم

درآن تشنگی ها صدا زد حسین
شدم پای داغ تو پیر آمدم

نشد خاک نرم زمین پیکرم
ز هر پله گر در مسیر آمدم

روی پشت بامم سه روز و سه شب
ولی کی به روی حصیر آمدم

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا