شعر وروديه محرم
سنگینی هجران
سنگینی هجران دلم را میفشارد
وقتش شده اشکم چنان باران ببارد
سهمم فراق است و فراق است وفراق است
تقویم، دائم فصل هجران میشمارد
به زائری که با خودش جان مرا برد
گفتم برایم ذره ای تربت بیارد
چیزی نمی خواهم از آقایم همینکه
در روضه راهم داده منّت میگذارد
در آخرت لبخند می چیند یقیناً
هر کس که بذر گریه در دنیا بکارد
گفتند اشکم مرهم زخم حسین است
ای کاش چشمم تا دَم مرگم ببارد
از کودکی که روضه هایش را شنیدم
بیزارم از اسبی که نعل تازه دارد…
مرضیه نعیم امینی