شعر شهادت حضرت عباس (ع)

شرمندگی

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت

چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب

سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت

می خواست از فتادن تو جان دهد حسین

زینب برای یاری اش آمد , مگر گذاشت

دستی کنار نعش تو بر سر گرفته بود

دستی دگر ز ماتم تو بر کمر گذاشت

با سرعت آمد و علمت را بلند کرد

زینب چو دید شه به سر نیزه سر گذاشت

تا عمر داشت عقده به قلب سکینه بود

او را چرا حسین ز تو بی خبر گذاشت

گفتی که راحتی که بمانی به علقمه

این ماندنت حریم مرا در خطر گذاشت

راز جدایی حرمت از من این بود

شرمندگی ز خیمه تو را دورتر گذاشتش

رضا رسول زاده

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا