دستهبندی نشده
شعر بمناسبت شهادت محسن حججی
هرآنکه در دل خود عِرق و غیرتی دارد
همیشه شوقِ وصال و شهادتی دارد
جهان نظاره کند این شکوه ایران را
که شیعه از کرمِ حق چه عزتی دارد
کسی که در ره لیلی سرش ز تن افتاد
دگر چه دستِ نیاز و چه حاجتی دارد؟
شبیه محسن و امثال او فراوان است
چقدر کشور ما بچه هیئتی دارد
و بچّه هیئتی ما همیشه در سینه:
عذابِ عمه و شام و اِسارتی دارد
کدام مردِ اسیری چنین به بند عدو…
نگاهِ مطمئن و با صلابتی دارد؟
غلامیِ علی و فاطمه به ما دادند
خوشا هرآنکه بر ایشان ارادتی دارد
لباسِ رزم بپوشید و منتظر باشید
که شیعه قصد بنای عمارتی دارد
بقیع , مشهدِ دوم شود به زودیِ زود
ضریح و بارگهِ با اُبهتی دارد
پوریا باقری
برای شهید محسن حُجَجی
چشمهایش
چشمهایش
مخزن الاسرار
کیمیاگر
فریاد بی صدا
دور ایران با یک نگاه
چشمهایش
دو واحد عشق
درد شیرین
رنج و سرمستی
چشمهایش
برهان قاطع
عین الیقین
بزم وصال
چشمهایش
مناجات نامه
ریاض الشعرا
زاد العارفین
چشمهایش
تسخیر ناپذیر
غرور و آزادی
چشمهایش
سربداران
کلُّ یومٍ عاشورا
کلُّ ارضٍ کربلا
چشمهایش
جای پای خورشید
پنجره ای به حرم
روزنه ای به خدا
چشمهایش
ما هیچ ، ما نگاه.
مسلم رحمتی.