شعر روضه حضرت ام کلثوم (س)
دوسالش بوده وقتی شعله با آن در, درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده
دوسالش بوده امّا دیده وقت غسل یاس آنشب
چه بوده ماجرا؟ لرزه به دست حیدر افتاده
و در کوفه پدر را دیده در محراب , خون آلود
که با فرق دوتا گشته کنار منبر افتاده
ندیده تشتِ از خونِ جگر, پُرلاله را امّا
یقیناً دیده تشتی را که بین آن سر افتاده
گمانم,روی ناقه زیر لب”وامحسنا” گفته
نگاهش تاکه بر رأس علیِّ اصغر افتاده
دلیل پیری اش را از خودم پرسیدم و گفتم:
گمانم چشم او , بالای تل بر حنجر افتاده
صدای مادری پیچیده در گودال , از ترس است
اگر از دست شمر بی مروّت , خنجرافتاده
فقط او دیده و زینب که طیِّ آن چهل منزل
چه قدْر از پیکرِ بچّه کبوترها پر افتاده
دُرست آندم که پیش کعب نِی خود را سِپر کردند
حُسین از روی نِی چشمش به هردو خواهر افتاده
رقیّـه راه رفته دست بر دیوار با زحمت
خدایا امّ کلثوم از چه یاد مادر افتاده ؟
و شاید قید عُمْرش را زده آن لحظه که دیده
سر ارباب در آغوش گرم دختر افتاده
محمد قاسمی