شعر وفات حضرت ام المومنین خدیجه(س)
زیر باران رحمتم امشب
گرم عرض ارادتم امشب
مثل هر شب منم نمک گیرت
باز مهمان هیئتم امشب
روضه خوانت شدم خدا را شکر
داده ای تو لیاقتم امشب
شأن تو نیست نوکرت گردم
فاطمه کرده دعوتم امشب
می شوم خادم عزادارت
با تمامی قدرتم امشب
کم برایت گذاشتم عمری
سخت غرق خجالتم امشب
مادر مهربان حلالم کن
جان صاحب زمان حلالم کن
ای همه افتخار پیغمبر
اولین بی قرار پیغمبر
می رسد ریشه اش به تو بانو
جود ایل و تبار پیغمبر
تو چه کردی که این چنین شده ای
همه دار و ندار پیغمبر
چه کسی مثل تو در این عالم
هستی اش شد نثار پیغمبر
به خدا مایه ی مباهاتید
تو و حیدر کنار پیغمبر
عضوی از خانواده ات شده است
هر کسی گشته یار پیغمبر
شاعر تو شده رسول خدا
این مثلک,خدیجه الکبری
بی تو از چشم ها حیا افتاد
بی تو پیغمبرت ز پا افتاد
علی و فاطمه غریب شدند
بی محلی به کعبه جا افتاد
خوب شد رفتی و ندیدی تو
خانه ای بین شعله ها افتاد
وسط کوچه ها میان طناب
دست های گره گشا افتاد
یادگارت نفس نفس می زد
لرزه بر جان مرتضی افتاد
کودکی پیر مرد شد مادر
فاطمه روی خاک تا افتاد
کاش می شد حسن زند فریاد
گوشواره روی زمین افتاد
محمد حسین رحیمیان