زاهد نماز همچو گنهکار بشکند
در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند
روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر
باید دهان خویش ز گفتار بشکند
حسرت نیاز نیست به ارکان خانه خُرد
آن خانه را که تیشه ی معمار بشکند
در آتشش به خون بکشد عهد ظلم را
از سوز دل, اگر دِلِ غم دار بشکند
در حشر از تباهی اعمال نشکند
قلبی که در فراق تو بسیار بشکند
شرین,سری که در پی عشق علی شکست
شیرین تر آن سری که سر دار بشکند
باید زبان هرزه ی قوم نفهم را
بر روی دار میثم تمار بشکند
با یک سپاه هم دَرِ خیبر تکان نخورد
اما به دست حیدر کرار بشکند
پایی که جایِ پایِ علی پا نذاشته
در راه کفر یکصد و ده بار بشکند
در دستِ ماکلافی ازآن حبل عشق توست
مگذار قلب ما دم بازار بشگند
توبه ز می نموده و باور نداشتیم
تاک ضریح توبه به اجبار بشکند
در اشک های چشم تو سری نهان شده
در چاه کوفه حلقه ی اسرار بشکند
زلفی به باد ده که نسیمش قلوب را
نوری دهد که ظلمت زنگار بشکند
علی اصغر یزدی