شعر عيد غدير خم
محوِ ایوان طلایت
با نگاهِ تو محال است که «مشکل» باشد
عشق «آسان» شده تا لذّتِ کامل باشد
هدف از خلقتِ پر برکتِ تو یعنی دین؛
مصلحت نیست که با غیر تو کامل باشد
کعبه گهوارهٔ تو بود و خدا فرموده
تا برای «تو» فقط خانه و منزل باشد
سخت طوفان زده ام! شب شده! نگذار دلم
مثل یک ماهیِ افتاده به ساحل باشد
شیعه میخواستی و کاش که ذهنم عمری؛
سخت درگیرِ ازین دست-مسائل باشد
حاکم ِ شرع زیاد آمده و رفته ولی
نتوانسته کسی مثل تو عادل باشد
محوِ ایوان طلایت شدم ای درّ نجف
غزل آوردم و ایکاش که قابل باشد
وصفت آنقدر زیاد است که قطعا باید
شاعرت محتشم و مقبل و دعبل باشد
عین حقّی و محال است به ناحق بروی
قبله محکم تر از آن است که مایل باشد!
مرضیه عاطفی