قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت
باید که پای این مصیبت از جگر سوخت
ریحانه ی احمد پس از او تا نوَد روز
شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت
خورشید حیدر آتشی بر جانش افتاد
از سوز آن آتش ستاره با قمر سوخت
ذکر لبش در پشت در یا مرتضی بود
با عشق حیدر فاطمه در پشت در سوخت
مادر درون آتش نمرودیان رفت
آری ولی در گوشه ی خانه پدر سوخت
با یک لگد افتاد در بر روی زهرا
آتش به جانش شعله زد تا موی سر سوخت
دیگر نباید زد به بالش تازیانه
پروانه بی جان است در آتش اگر سوخت
این شاخه ی طوبای پیغمبر ثمر داشت
فضه فقط دیده که پشت در ثمر سوخت
اجر رسالت را ادا کرده است امت
مادر درون خانه در پیش پسر سوخت
آن روز کل اهل بیت آتش گرفتند
قطعا غلط گفته کسی که: یک نفر سوخت
مهدی علی قاسمی