شعر مناجات با خدا
من بی پناهم
من را ببین یارب اگر غرق گناهم
“یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بی پناهم
عُشاق پر بود از عبادت کوله هاشان
من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم
سر به هوا بودم ندیدم راه از چاه
در عرش جایم بود حالا قعر چاهم
گفتند دارد شاه عبد روسیاه و
من هم شنیدم آمدم چون روسیاهم
عمرم همه در سرکشی سر شد خدایا
باید دوباره فرصتی از تو بخواهم
من سرشکسته هستم از سنگ معاصی
چیزی نمانده در بساطم غیر آهم
با دست خالی روبه در گاه تو هربار
العفو گفتم خواستم یک کربلاهم
آمد صدا انگار از حلقی بریده
خواهر کجایی من میان قتلگاهم
محمد داوری