وجهُ الَّه
مانده قلم در اولِ اِملا ، سرِ علی
قصه کشیده شد به درازا، سرِ علی
وجهُ الَّه است، خصمِ علی دشمنِ خداست
بوده دلیلِ اینهمه دعوا سرِ علی
پای ولایتش قدمی پس نمی کِشد
کوتاه که نیامده زهرا، سرِ علی
جانها فدای حضرتِ اربابِ عالمین
سرها فدای آنکه سرش را سرِ علی…
هر آنچه هست زیرِ قدم های حیدر است
تنها خداست سایه ی بالاسرِ علی
پیمانه ای به ما بدهید از خُمِ علی
از راه آمده حسنِ دومِ علی
دارد هوای سامره عطر و بوی نجف
سردابِ این حرم شده پُر از جوی نجف
روشن شده به نورِ علی آسمانِ ما
شرمنده آفتاب شده از روی نجف
از خصمِ مرتضی شد اگر سامرا خراب
از نو حرم بنا شده با الگوی نجف
جاریست در هوای دل انگیزِ این حرم
حسی شبیه جاذبه و جادوی نجف
این جا کجاست سامره یک شعبه دیگر از
دارالشفای فاطمه با داروی نجف
شکرِ خدا غلام علی هستم حیدری
سرمستِ این شرابم از انگورِ عسکری
هستی کلیم ، وادیِ تو طورِ مجتباست
خورشیدِ سامرای تو از نورِ مجتباست
خیلی شبیهِ مردِ کریم مدینه ای
هستی حسن وجودِ تو منشورِ مجتباست
ما ریزه خوارِ دستِ سلیمان تو شدیم
خوشبخت، مورِ کوی تو و مورِ مجتباست
دلشاد هادی النقی، حالِ حُدَیث هم
مانندِ حالِ مادرِ مسرورِ مجتباست
گرچه عزیزِ فاطمه شد بی حرم ولی
نقشِ ضریحِ صحنِ تو انگورِ مجتباست
هر کس غلامِ توست پشیمان نمی شود
ذکری شبیهِ ذکرِ حسن جان نمی شود
تو آمدی به لطفِ تو شد کارها درست
از برکتِ نگاهِ تو مشگل گشا، درست
تو آمدی به یُمنِ قدومت برای ما
این بارِ سوم است شد ابن الرضا درست
آباد شد به ذکرِ حسن جان خرابه ام
هر بار کرده حالِ مرا سامرا درست
امشب بیا و حاجتِ ما مستجاب کن
روزیِ ما شود سفرِ کربلا درست
نورِ هدایتید و هر آنکس که می رود
غیر از مسیرِ حبِّ علی رفته نادرست
ً
دلخوش به نوکریِ شما ، این گدائی ام
من یاکریمِ کوی شما، سامرائی ام
شکرِ خدا که خورده ام از نانِ سامرا
من را نوشته مورِ سلیمانِ سامرا
شکرِ خدا که مزرعه ی خشک سالمان
سرسبز شد به برکتِ بارانِ سامرا
دیگر نیازمندِ طبیبی نمی شوم
در دستم هست نسخه ی درمانِ سامرا
ابن و الرضای سومِ آلِ علی تویی
ما رعیت و گدای تو سلطانِ سامرا
اِ ی حج نرفته کعبه تو هستی، منا تویی
مائیم تا همیشه مسلمانِ سامرا
آقا دعا نَما پدرِ صاحب الزمان
شاید تمام شد سفرِ صاحب الزمان
ماهِ تمامِ خوش قد و بالای فاطمه
پایان بده به غصه و غمهای فاطمه
پایان بده به بُغضِ گلو گیرِ ما بیا
ای دلخوشی و مرهمِ دردای فاطمه
باید نوشت از رُخِ نیلی ، رویِ کبود
از دردِ پهلو و کمرِ تای فاطمه
اُفتاده بود رویِ زمین زیرِ دست و پا
بر خاکِ کوچه نیست خدا جای فاطمه
پیشِ پسر که مادرِ او را نمی زنند
آقا بیا به حقِّ حسن های فاطمه
از زندگی و کودکی اش سیر شد حسن
از بعدِ کوچه ها چه قدَر پیر شد حسن
مهدی شریف زاد