شعر شهادت حضرت زهرا (س)

چقدر میخ, دلی پر دارد…

رقص آتش به در خانه چه غوغا میکرد

دود و خاکستر و خون معرکه برپا می کرد

بند بردست, کسی, ناله ی جانسوزی داشت

هق هق خامُش او لعن به دنیا می کرد

آتشی سوخت گل و غنچه و بستانشرا

او ولیزیر لبش داشت خدایا می کرد

دربِسنگین و چهل سنگِ قسی تر از سنگ

مدفنی بهرگل یاس مهیا می کرد

ماه درقامت یک بدر هلالینقامت

خویش را داشت به آیینه تماشا می کرد

گوش کن,می شنوی؟!  درد دل دیوار است:

«غنچه ای بهر گلی داشت تمنا می کرد»

«آخ, بابا چقَدَر میخ, دلی پردارد…»

ذره ایکاش که با سینه مدارا می کرد

آخر از زخم جفا, جایگهش  بسترشد

زخم ها داشت,ولیکن همه حاشا می کرد

گاه گاهی نگران سوی حسینش میشد

بوسه ها  زیر گلو بهر مبادا می کرد

اندکی کاش دعا بهر خودش هم می خواند

خواند,اما طلبش میل ثریا می کرد

عاقبت,ماه, غریبانه به اشک خورشید

غسل گردید و به آغوش زمین جا می کرد

زیر لبذکر علی بود: “بیا ای قائم (عج)”

قاتلین را همگی وعده ی فردا می کرد

 علیرضا قنادی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا