یا صاحب الزمان(عج)
بی حاصلست بی تو همه کشت و کارها
شیرین شود به میمنتت شوره زارها
گل می دهند با تو تمامی خارها
از لوح دل شوند زدوده غبارها
من را غبار هم به حسابم بیاوری
حاشا هوس کنم بروم جای دیگری
من که برای دیدن تو در تلاطمم
در بین عاشقان تو یک ذره ام گمم
غم میچکد بدون تو از هر تبسمم!
عمری ست که فراری از حرف مردمم
در سیر انتظار تو طعنه شنیده ام
آقا بیا که از همه جز تو بریده ام
زحمت شده برای تو سر تا به پای من
کردم گناه و توبه تو کردی بجای من
از معصیت، به تو، نرسیده صدای من
اما سپرده دست تو من را خدای من
شرمنده ام برایت اگر دردسر شدم
ماندم به روی دست تو کلا ضرر شدم
کاری نکرده ام شده ام ادعا فقط
از من خطا رسیده و از تو عطا فقط
دلبسته ام به تو به همین روضه ها فقط
من را حواله ام بده به کربلا فقط
دور از حسین زندگی ام میشود تباه
دلتنگ کربلایم و گریان قتله گاه
آن قتله گاه که پرِ نیزه شکسته بود
ارباب ما گرسنه و بی حال و خسته بود
شمری که روی سینه ی آقا نشسته بود
دست عقیله را چقَدَر سخت بسته بود
با ضربه ای جدا شد از ارباب خواهرش
فضه بیا دوباره زمین خورد مادرش
بهمن ترکمانی