شعر اربعین
یک اربعین
یک اربعین چو کاسه ی خون هر دو دیده شد
یک اربعین سرت به سر نیزه دیده شد
یادم نمی رود که در اینجا چه دیده ام
گلهای باغ فاطمه با خنده چیده شد
ای همسفر ز رنج سفر این قدر بدان
از داغ غصه های تو زینب خمیده شد
ای گوشوار عرش برین،بهر گوشوار
گوش تمام دخترکانت دریده شد
هر وقت بین ره به زمین خورد کودکی
آنجا صدای گریه ی زهرا شنیده شد
سربسته گویمت که مپرس از سه ساله ات
درگوشه ی خرابه یتیمت شهیده شد
درچار فرسخ است اگر حد تربتت
چون زیر نعل جسم تو هرسو کشیده شد
یادم نمی رود که عدو کاکلت گرفت
با سختی تمام سر تو بریده شد
زینب کجاو کوچه وبازار برده ها
رنگ از رخ تمام اسیران پریده شد
محمود اسدی