آغوشِ
فرخنده طلوعی که بشارت به جهان است
از عطرِ دل انگیزِ هلالِ رمضان است
آغوشِ پُر از مِهرِ خدا بر همه باز است
از عرش ندا آمده این ماهِ امان است
این بوی بهشت است که پیچیده به عالم
خیرش به تو در باغِ ضیافت به عیان است
به به چه لطیف است نسیم سحری اش
از پنجره ی رو به خدا عشق روان است
آری که چه زیباست گل افشانیِ توحید
آری که چه دلچسب تماشای اذان است
فخرِ تو همین بس که تو مهمانِ خدایی
مزدِ تو همان ساغرِ تسنیمِ جنان است
جا دارد اگر در تبِ معشوق بسوزی
آنکه همه جا یادِ رُخش مرهمِ جان است
در آینه ی قدر ببین روی امامت
آرامشِ دل، بردنِ نامش به زبان است
قرآنِ خدا، قدرِ خدا، جمله علی است
نفرین به هرآنکس که پُر از شک و گمان است
از بعدِ گلِ یاس چه آمد به سر او؟
دردش همه سر بسته دلِ چاه نهان است
حس کردی اگر بوی خدا را به مشامت
یادِ دلِ او کن که پُر از سوزِ خزان است
خوش باشد اگر لب به تلاوت بچشانی
قرآن که همان عافیتِ روح و روان است
تصویر بکش باغِ مناجات و دعا را
امید که سهمِ دلِ تو هر دو جهان است
هر کس ز سبوی رمضان جرعه ای نوشید
در بحرِ کرامت طلبش دُرِّ گران است
آمالِ تو از دوست همان روی نگار است
این خواهشِ چشمِ همه ی منتظران است
او می رسد از کعبه که در وعده ی حق است
در تحتِ لوایش همه جانها به امان است
خاکِ قدمش سرمه ی چشمانِ ضعیفم
مهدی که همان صاحبِ وَالعصر و زمان است
جانم به فدایش که گلِ فرشِ عبورش
از رایحه ی نابِ نسیمِ رمضان است!
هستی محرابی