شعر مناجات با خدا

آمدم سوی تو

آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کنم تا وقت هست

هر شب جمعه فقط کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را احیا کنم تا وقت هست

نامه ی اعمال من را می دهی در دست راست
زود باید برگه را امضاء کنم تا وقت هست

من امان می خواهم از«یومَ یَعَضُّ الظّالم»ت
تا سحر مولای یا مولا کنم تا وقت هست

آرزوهای دراز عمر مرا بر باد داد
می نشینم با خودم دعوا کنم تا وقت هست

ای «رفیق لا رفیق له» شدم من بی رفیق
با تو حالا آمدم نجوا کنم تا وقت هست

من نه آنم که «یُصِرُّونَ علی الحِنثِ العظیم»
آمدم که خوب با تو تا کنم تا وقت هست

کاشکی با یا کریم العفو های نیمه شب
بین خوبانت، خودم را جا کنم تا وقت هست

عاشقی بی دست و پایم، دست داده در دعا
روضه ای جانکاه دست و پا کنم تا وقت هست
*
دست من زیر عبا و پیکرت روی عبا
چاره ای باید بر این اعضا کنم تا وقت هست

عمه ات را می برم از حلقه ی نامحرمان
تا مراعات دل زهرا کنم تا وقت هست

ای علی این خنده ها در کوفه بدتر می شود
کاش فکر معجر زن ها کنم تا وقت هست

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا