شعر شهادت حضرت رباب (س)

آه رباب(س)

دیدم بریده حنجری و نیست باورم
تو روی نیزه رفتی و من سوخت حنجرم

یک جرعه آب خورده ام و آه می‌کِشم
شیر آمده به سینه‌ام، ای ناز پرورم

وقتش رسیده موقع شیرت رسیده است
پایین بیا عزیزدلم باز در برم

ای سیب سرخ من پسرم زیر آفتاب
رنگ رُخت عوض شده، ای خاک برسرم

یکبار هم شده تو برای دل رباب
بر روی نیزه خنده بزن ای دلاورم

دانم به روی نیزه تو گریان مادری
گریه مکن از اینکه به سر نیست معجرم

با تیرْ حرمله به تو زد با کمان به من
از بس که زد کبود شده کُلّ پیکرم

طول مسیر باز نکردی زبان ولی
من را زدندو ناله زدی وای مادرم

یادم نرفته مجلس ابن زیاد، بود
رأسِ تو بین طشت طلا در برابرم

محمود اسدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا