آه و ناله سرد
قلبیپر از اندوه و جراحت دارد
ازغربت مرتضی مصیبت دارد
آن روزخودش غسل شهادت می کرد
می گفتکه زخم کهنه زحمت دارد
چندیست اسیر اشک و آهی زهرا
دلخستهاز این شب سیاهی زهرا
ای کاشغم از دل علی می بردی
مانندگذشته با نگاهی زهرا
جزغربت و آه و ناله سردی نیست
جزدیده خون و چهره زردی نیست
دیدیکه کسی درد مرا درک نکرد
ای مرگبیا که جز تو همدردی نیست
دلخستهو بی قرار می خندیدی
آشفتهو داغدار می خندیدی
اسبابسفر که شد مھیا دیدم
بادیدهی اشکبار می خندیدی
بیتاب, غریب, بی رمق, دل ریشم
دلتنگ ترو شکسته تر از پیشم
پهلویشکسته می رود از یادم
وقتیکه به غربت تو می اندیشم
ای ماهچه کرده با دلم شیون تو
مانده ستهلالی از تمام تن تو
ایهستی من کاش به من می گفتی
تکلیفعلی چیست پس از رفتن تو؟
بازینب خود سرّ کفن ها را گفت
اوروضه کهنه پیرهن ها را گفت
می گفت«حسین من غریب مادر»
سر بندنوای سینه زن ها را گفت
یوسف رحیمی
?