آقا به غیر آه نوایی دگر نداشت
آهِ امام در دل سندی اثر نداشت
در زیر تازیانه امانش بریده شد
معلوم بود یک دو نفس بیشتر نداشت
از بس که در قفس به تنش ضربه خورده بود
این طایر خمیده دگر بال و پر نداشت
تشییع شد به تختهی در پیکرش ولی
شکر خدا که تختهی در، میخِ در نداشت
معصومه گر به دیدن باباش میرسید
جز آن تن نحیف به سویی نظر نداشت
او میشناخت جسم به زنجیر مانده را
گر چه زمانی از پدر خود خبر نداشت
اما به قتلگاه پدر را نمیشناخت
طفلی که غیر چادر پاره به سر نداشت
معجر نداشت و موی سرش را کسی ندید
در نور بود دخترکی که سپر نداشت
میدید غرق نور بوَد دختر حسین
از آن یتیمه، حرمله هم دست بر نداشت
محمود اسدی شائق