شعر شهادت حضرت رقيه (س)

أغثنی یا ابافاضل

أغثنی یا ابافاضل

رسیده موج موهایت به دست خسته ی ساحل
به دنبال تو می گشتم تمام این چهل منزل

به تو حق می دهم با سر به سوی دخترت آیی
که یک عاشق شبیه تو ندیدم شاه دریادل

به اشکِ چشم و مژگانم زنم من آب و جارویت
کمی خاک است و خاکستر میان ما شده حائل

فقط قاری من باش و دگر قرآن نخوان جایی
اگر هم آیه ای بر تو به روی نیزه شد نازل

ز چشمت خواندم انگاری که پرسیدی ز احوالم
خبر داری که با صورت, زمین خوردم من از محمل؟

پدر بعد از عمو جانم, رسیده بر گلو جانم
زمین خوردم مرا از مو کشید آن رومی جاهل

عدو دنبالم افتاد و ز ترسش زیر لب گفتم:
أغثنی یا اباالقربه, أغثنی یا ابافاضل

لگد زد سمت پهلویم, ولی من در تکاپویم
چرا بوی تو را دارد شیار چکمه ی قاتل؟

پدر شیرین زبان بودم ولی دستان سنگینش
گرفت از من توان گفتن یک جمله ی کامل

شبیه مادرت دستم مرا از پا در آورده
نمازم دردسر دارد, قنوت من شده مشکل

ز دلسوزی زنی آمد به دستش نان و خرمایی
به سوی من تعارف کرد: “بگیر این لقمه را سائل”

اگر عمه نبود اصلا نمی دانم چه می کردم
جسارت کرد آن شامی در آن بزم و در آن محفل

شدم خسته دگر بابا, مرا باخود ببر بابا
هزاران حرف ناگفته, شود کتمان میان دل

 محمد جواد شیرازی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا