ابن الرضا(ع)
ای کسی که هر گره با دست تو وا می شود*
دردهای بی دوا با تو مداوا می شود
راه بیرون آمدن از سختی و غم یاد توست
در شدائد، رحمت و لطف تو پیدا می شود
این گرفتاری زبان شکر من را هم گرفت
زشتی این روزها، با شکر زیبا می شود
ترس تنگی نفس یا ترسْ از تنگی قبر
ترس دارد بنده از وقتی که تنها می شود
التماست می کنم فوراً گناهم را ببخش
گر نبخشی قامتم زیر گنه تا می شود
زحمت من را فقط مادر تقبل می کند
بچه بد، دست بر دامان زهرا می شود
هر مریضی را به درگاه رضا می آورند
خوش بحال ما که خوشحال است و بابا می شود
آمدم باب الجواد و می روم باب الحسین
با علی اصغر نمی دانی چه غوغا می شود
جای خواب شیرخواره نرم باشد بهتر است
زیر پا ارباب افتاده است و بلوا می شود
می کشد خنجر ولی اصلاً نمی بُرّد سرش
پیش چشم خواهرش از سینه اش پا می شود
پیش چشم مادرخود از قفا افتاده و
نعل های تازه ای پایین و بالا می شود
رضا دین پرور