شعر مناجات با خدا

غرق پشیمانی

کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم

اشکهایم را درآور … یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم

بر سرم دستی بکش، دستم به جایی بند نیست
تا به کی باید به دست نفس، زندانی شوم

من فقط دلواپس این آبروی رفته ام
کاش من هم پاک، قبل از روز پایانی شوم

از همه آلوده تر، این بنده ی آلوده است
زیر ایوان نجف باید که بارانی شوم

تشنه ی شش گوشه ام، از کربلا جا مانده ام
قسمتم کن زائر شاه خراسانی شوم

جای باب الحطه رفتم توبه کردم با حسین
تا ز باب القبله اش مشغول دربانی شوم

پیش چشم مادر او سر بریدن وقت بُرد
من فدای آن مصیبت های طولانی شوم

دور آن شش گوشه، زهرا گریه کرده با رباب
تا اسیر آنهمه اشک و پریشانی شوم

گفت حلق اصغر و جانش بقربانت حسین
گر نشد من بین گودال تو قربانی شوم

پشت خیمه قبر من را کنده ای یا اصغرت؟
کاش می شد وارد آن قبر، پنهانی شوم

دستهای خالی ام گهواره جنبان علی است
وای اگر در کوفه محو نیزه گردانی شوم

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا