شعر شهادت حضرت زهرا (س)

اتفاقِ تلخ

شهر مدینه شاهد یک اتفاقِ تلخ بود

در قابِ چشمِ مردمِ گمراهِ شهر بود


بر شانه های اکثرشان گِردِ بیتِ وحی

هیزم به قَدرِ مصرفِ شش ماهِ شهر بود



طاغوت بود و عربده هایی که بر سرِ


بانوی مهربانی و تطهیر می کشید


از این همه جسارت و بی حرمتی عجیب


محبوِ فاطمه(س)جگرش تیر می کشید


***


گاهی به سمتِ گیسوی او چنگ می کشید


آن آتشی که پیروهنش را گرفته بود


دیدی که چشمِ دیدنِ دردانه اش نداشت


میخی که جا به سینه­ی زهرا(س)گرفته بود


***


انداخت بینِ معرکه خود را چو ناگهان


چرخید تازیانه و بر رویِ او نشست


چَشمِ مطهره نه فقط در امان نماند


مانند یک مدال به بازوی او نشست


(فضرب قنفذ على وجهها وأصاب عینها)


***


پا بر غرورِ فاتحِ خیبر گذاشتند


می ریخت اشکِ حیرتِ ماه و ستار ها


دستی به رویِ عصمتِ کبری(س)بلند شد


غلطید روِ خاکِ زمین گوشواره ها

 

از شیرمردِ  بَدر و اُحد زخم خورده بود


یک جا تمامِ کینه­ی خود را مرور کرد


در کَنده گشت از آن ضربتی که زد


از رویِ در, سپاهِ مغیره عبور کرد


(فَرَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ)


***


حیدر(ع)برایِ مهریه او سپر فروخت


سینه سپر بلاش به جان می خرید, آه


از بینِ دنده های شکسته نفس چه سخت


با لخته های خون به لبش می رسید, آه


***


لرزید پشتِ شیرِ خدا و عبای خود


در پشتِ در نشست و روی همسرش کشید


در کربلا حسین(ع)هم آمد و عبایِ خود


از شانه ها برای علی اکبرش کشید

علیرضا شریف

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا