شعر شهادت حضرت زهرا (س)

واویلا

آمد به پابوسی من مسمار با در
زد بوسه بر رویم ولی دیوار با در

بستند با هم عهد و پیمان بهر قتلم
دیوار و میخ و مرد بد کردار با در

من یار بودم با امیرالمومنینم
دیوار و میخ و شعله ها هم یار با در

هیزم فراوان بود پشت  در ولیکن
هیزم تبانی کرده بود اینبار با  در

افتاد کار اسخوان سینه با میخ
افتاد کار چشم و این رخسار با  در

کار چهل نامرد شد پیکار با من
آتش به دامان  در و پیکار با  در

افتاد در بر روی من با میخ و آتش
پیمان یاری داشتند انگار با  در

 در روی من افتاد و طفلم رفت از دست
 در زار میزد با من و من زار با در

قفل سکوت مجتبی جان مرا برد
اما شده روزم چنان شب تار با  در

از دست میرفتم من و دیدم که حیدر
افتاد از پا لحظه دیدار با  در

افتادم و دیدم علی میگفت با اشک
افتاده در کارم گره بسیار با  در

در طالع آل نبی با خون نوشتند
زهر جفا شمشیر خنجر نار با در

داریوش جعفری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا