از نفس گرچه خواهر افتاده
از نفس گرچه خواهر افتاده
باز یاد برادر افتاده
این همه راه آمده اما
وسط راه آخر افتاده
اینکه او را دگر نمی بیند
به دلش حتما آذر افتاده
در هوای برادرش ای وای
پر زده باز بی پر افتاده
نام او فاطمه است از این رو
چند روزی به بستر افتاده
ایستاده شبیه زهرا و
باز با دیده ی تر افتاده
آه زهرا کجا و معصومه
او کجا پیش همسر افتاده
فاطمه بین شعله ها رفته
پشت آن در مکسر افتاده
مطمئن نیستم حسین , اما
دیده زینب که مادر افتاده
لست ادری .. دگر زبانم لال
سینه با میخ در درافتاده
بعد از آن روز یاس پیغمبر
بین خانه مکرر افتاده
گاه از این طرف زمین خورده
گاه از سمت دیگر افتاده
از سماوات محور افتاده
ظاهرا شور محشر افتاده
عون افتاده جعفر افتاده
اکبر الله اکبر افتاده
قاسم افتاده ساقی افتاده
بر زمین مهد اصغر افتاده
خواهری داغ دیده و تنها
روی تل آه مضطر افتاده
اسب هم داده طاقتش از کف
شاه با صورت از بر افتاده
شمر ملعون رسیده در گودال
از سر روضه معجر افتاده
خنجرش گر نمیبرد, جای
بوسه های پیمبر افتاده
ساعتی بعد مادری هست و
پسری آه بی سر افتاده
تازه از خیمه ها و از اطفال
پی تاراج , لشگر افتاده
دشمن از دشمنی بیش از حد
فکر یغمای زیور افتاده
ساعتی بعد دختری میدید
از سر نیزه ای سر افتاده
آه هر روز روز عاشوراست
مقتل از روی منبر افتاده
سید حجت بحرالعلومی