شعر مناجات با خدا

العفو

ای که با گوشه نگاهت درد درمان می شود
تو بگو که سرنوشتم چون شهیدان می شود ؟

چند روزی مانده تنها از جوانی ، آه آه
غافلم من از خودم دارد زمستان می شود

خوار گشتم ، آه از این کوله بار معصیت
یک گلستان آرزو دارد بیابان می شود

وای اگر بی توشه برگردم از این ایام که
مهربانی های تو هر شب دو چندان می شود

این سحر گردی پشیمانی ندارد آخرش
این کویر تشنه روزی ، ابر باران می شود

هر که هستم ، هر چه هستم ، هست زهرا مادرم
فاطمه در آتشم بیند پریشان می شود

این نفس آلوده را مهمانی ات شرمنده کرد
هر نفس که می کشم سبحان َ سبحان می شود

خواب وقتی شد عبادت ، چیست اجر دیده ای
که به یاد کربلا این ماه گریان می شود

هر که در این ماه باشد میهمان خوب تو
اربعین در کربلای یار مهمان می شود

هر که در ماه مبارک گشت گریان حسین
دستگیرش رحمت مولای ریان می شود

باز قرآن یاد آن قاری و چوب خیزران
در بهارش دیده اش ابر بهاران می شود

زینبی که چشم ها از سایه اش هم کور بود
میهمان لا ابالی های دوران می شود

 محمد حسین رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا