با اینکه عمری در دواوین کهن هستی
ام البنین! اما فراتر از سخن هستی
مانند زهرا از تو بوی گریه می آید
ام البکای دیگری در شعر من هستی
در روضه ی مادربزرگم سفره ات پهن است
تو اول هر ماه شمع انجمن هستی
نامادری!مادر صدایت میکند زینب
یعنی تو هم ام الحسین ام الحسن هستی
یک نیمه ات ام البنین و نیمی ات زهراست
گویا دو روح توأم در یک بدن هستی
فاطمه ی ام اسد باید خطابت کرد
تو از خواتین غیور شیرزن هستی
عمری به زیر چادرت اهل کسا داری
با چهار تا اولاد خود یک پنج تن هستی
تنهایی اما هیئت سیاری ای بانو
هم نوحه خوان هم گریه کن هم سینه زن هستی
کوچه به کوچه سیل اشک ات شهر را برداشت
صاحب عزای کشته ی دور از وطن هستی
از گریه ات هرشب گریزی تازه میسازی
هم خبره ی در روضه ای هم اهل فن هستی
شیب الخضیبی ماتمش خدالتریب ات کرد
از سوگواران امام بی کفن هستی
ام المصائب شد اگر که عمه ی سادات
از سال شصت و یک تو هم ام المحن هستی
****
“دوران” و “بابایی” و “قربانی” و “شیراوژن”
تو مادر عباس های صف شکن هستی
علیرضاخاکساری