اینهمه دورویی
زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی
با تو شروع میشود این بار شعر من
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من
گلواژه ی تمام غزل ها قصیده ها
سبک جدید گویش و طراح ایده ها
پایان خوابهای دروغین به دست توست
جان دوباره دادن بر دین به دست توست
می خوانمت به نام خودت آسمان عشق
سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق
از سختی تمامی دوران دلم گرفت
از این همه گناه فراوان دلم گرفت
ازاینهمه دورویی وبی مهری و نفاق
از قحطی نبودن ایمان دلم گرفت
نوری که بی تو جلوه کند تار میشود
حتی بهشت بی تو همان نار میشود
بی سمت وسوترازهمه ی بادهای شهر
حرف رسیدن تو چه تکرار میشود
هرکس شود عزیز بدون شما فقط
در پیش دیده ی همگان خار میشود
این روزهابدون توشب جلوه میکنند
این آسمان بدون تو آوار میشود
باید بیایی ازسفر ای سایه ی سپید
خورشیداز نبود تو شرمسار میشود
دنیامرابه غیرتومشغول کرده ست
در غرب ضد آمدنت کار میشود
تونیستی و اینهمه بغض ترک ترک
دارد به روی سینه تلمبار میشود
پس زودتر بیا ز سفر ای صبور من
آخر شکست پای ظهورت غرورمن
برگرد تا که آینه ها بی تو نشکنند
آیینه ها حکایت جان و دل منند
برگرد تاکه خنده شودگریه های ما
تا بر خدا رود نفس ” ای خدای ما”
برگرد ای طراوت سرسبز باغ ها
پایان بده به عمر دراز فراق ها
برگرد تا بیابم از این ره نشان عشق
سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق
ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم
بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم
تقصیر ماست اینهمه دوری وانتظار
ما حقمان همیشه خزان ست نه بهار
ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی کنیم
ما فکر می کنیم ریایی نمی کنیم
مابی خودی به نام توسوگندمیخوریم
وقتی که از گناه و جهالت همه پریم
ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم
بیخود به روی نام خودعاشق گذاشتیم
محمدحسن بیات لو