شعر عصر عاشورا و شام غريبان

این همه راه دویدم

این همه راه دویدم ز پی دلدارم

به امیدی که دراین دشت برادر دارم

تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم

فکر همراهی باشمر دهد آزارم

اسب ها پای خود ازسینه ی او بردارید

من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم

خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند

من که از راهی بازار شدن بیزارم

یک عبا داشتی وخرج علی اکبر شد

با چه از رویزمین جسم تو را بردارم

به وداع من و توخیره بود چشم رباب

خواندن از طرزنگاهش که منم دل دارم

 

 سعید خرازی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫5 دیدگاه ها

  1. آمده ام ای خدا ، جانا تو پناهم بده?

    عاشق فریاد دل ، ربا تو پیامم بده?

    سوگند به تو ای حرمت درماندگان?

    عاشق راهت شدم ، محبا راهم بده . . .
    ?سلام.قبول باشد انشاا لله?انشالله بین الحرمین

  2. آمده ام ای خدا ، جانا تو پناهم بده?

    عاشق فریاد دل ، ربا تو پیامم بده?

    سوگند به تو ای حرمت درماندگان?

    عاشق راهت شدم ، محبا راهم بده . . .
    ?سلام.قبول باشد انشاا لله?انشاالله بین الحرمین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا