شعر شهادت حضرت زهرا (س)

ای تمامی اقتدار علی

ای تمامی اقتدار علی

رفتی و مانده ام تک و تنها

این تن پر جراحتت امشب

بانی شرم من شده زهرا (س)

زیر این نور ماه می بینم

بدنی غرق خون و لاغر را

دستهایم به لرزه افتاده

غسل تو پیر کرده حیدر را

وای زهرا نمانده چیزی تا

من کنم دست و پای خود را گم

به سر موی تو چه آورده؟

آتش کینه های این مردم

پهلوان دلاور خیبر

آخر از شرم تو زپا افتاد

کاش تو پشت در نمی رفتی

میخ در کار دست حیدر داد

کاش می مردم و نمی دیدم

پیش چشمان من زمین خوردی

وسط شعله با پسر دادن

آبروی سقیفه را بردی

ای یگانه حبیبه حیدر(ع)

رفتی و من بدون مأنوسم

روی نیلی تو شبیه حسن

می شود تا همیشه کابوسم

دارم از غصه تو می میرم

کاش می شد که می زدم فریاد

غسل و تدفین تو عذاب من است

کار سختی به دوش من افتاد

ورمی که به روی بازوی توست

برده آرامش و قرار مرا

زد نمک روی زخم دختر تو

عرق شرم صورت بابا

بیشتر از همیشه شد زهرا

نگرانی شوهرت امشب

با تو که مادری چنین کردند

چه کند این زمانه با زینب ؟؟؟

 

محمد حسان رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا