گفته بودند که تنها. زدنت کافی نیست
اینکه در خاک بغلتد بدنت کافی نیست
پیش اینها که به خون تن تو تشنه شدند
تیرهایی که نشسته به تنت کافی نیست
با سرِ نیزه به جان بدنت افتاده
او که میگفت مقطّع شدنت کافی نیست
تابسوزد جگر مادرتو در گودال
زدن نیزه میان دهنت کافی نیست؟؟
باید از غصه ی انگشت تو خون گریه کنم
بغض غارت شدن پیرهنت کافی نیست
شمر با چکمه لگد کرد پرت را….. ای وای
پشت و رو کرد تنت را که سرت را…… ای وای
عالیه رجبی