شعر شهادت حضرت زهرا (س)

ای وای مادر

کوچه آبستن یک حادثه بود
مادرم گفت حسن جانم زود
گام بردار مبادا امروز
بشوی شاهد این آتش و دود

گله ی گرگ رسید اما بعد
یک نفر تیغ کشید اما بعد
مادرم زیر لبش زمزمه کرد
گوش هایم نشنید امابعد…

قامتم آبروی من را برد
مادرم سیلی اول را خورد
جوری افتاد زمین آن لحظه
گفتم ای وای دگر مادر مرد

کینه را بویی از احساس نبود
رحم بر نازکی یاس نبود
هر که آمد لگد و مشتی زد
آخر آن روز که عباس نبود!

صحبت از باغ فدک بود آنروز
زخم ها مست نمک بود آنروز
نه فقط مادرمن خورد کتک
آسمان زیر کتک بود آنروز

در و دیوار که افروخته شد
نه فقط بال و پرش سوخته شد
که به ضرب لگد یک نامرد
یاس با میخ به در دوخته شد!

 علی سلیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا